«أیّ هَا النَّاس سَلونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدونِی فَلَأَنَا بِطرقِ السَّمَاءِ أَعْلَم مِنِّی بِطرقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأ فِی خِطَامِهَا وَ تَذْهَب بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا».1
شرح گفتار
امیر متقیان علی (علیه السلام) درابتدای این فراز از خطبه نورانی خویش با توجّه به علم و دانش بی نظیری که در اختیار دارد مخاطبین خود را مورد خطاب قرار داده، و به آنها می فرماید:
«اى مردم پیش از آن که مرا نیابید، آنچه مى خواهید از من بپرسید، که من راههاى آسمان را بهتر از راههاى زمین مى شناسم» .
آنچه در توضیح کلام گهربار مولای متقیان می توان گفت آن است که: این کلام نورانی از جمله سخنان بسیار ارزشمندی است که به خوبی موقعیّت و جایگاه علمی امیر بیان علی (علیه السلام) را معرفی نموده، و تا حدود زیادی می تواند ما را با چنین جایگاه بلند و باعظمتی آشنا کند.
نکته ی قابل توجّه پیرامون کلام امیر بیان علی (علیه السلام) آن است که آن حضرت بارها این کلام زیبا را با صلابت و استحکام تمام بر زبان جاری نمود، و از این طریق فضیلت و برتری خویش را نسبت به سایر مدعیان خلافت به اثبات می رساند، چراکه هیچ گاه نشد که پرسشی مطرح شود و آن حضرت از عهده ی پاسخش برنیاید، و در برابر آن عاجز و ناتوان بماند. اکنون ما در ادامه به منظور آشنایی بیشتر به ماجرایی بسیار جالب و آموزنده در این زمینه اشاره می کنیم.
دراین ساعت جبرئیل کجاست؟!
مولای متقیان مردی است حقیقتاً الهی، که توانسته تمام خوبی ها را به نحو اَحسن در وجود نورانی خویش جمع کند، و از این طریق به انسانی تبدیل شود که پس از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) در چرخه نظام هستی نمونه ونظیری برای او نمی توان یافت
محمد بن یوسف بلخى شافعى در کتاب خود چنین آورده است: از على (علیه السلام) روایت شده است که روزى در مجلسى عمومى فرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی» از من سۆال کنید پیش از آنکه مرا از دست دهید»، از من درباره آسمانها سۆال کنید که به همه بخشهاى آن آشنا هستم. مردى از میان جمعیت برخاست و گفت: اى پسر ابوطالب اکنون که چنین ادّعایى کردى بگو ببینم در این ساعت جبرئیل کجاست؟! امام (علیه السلام) مقدار کمى سکوت کرد و در فکر فرو رفت سپس سر برداشت و فرمود: من همه آسمانهاى هفتگانه را جستجو کردم و جبرئیل را نیافتم و تصور مى کنم تو جبرئیل باشى. سۆال کننده گفت: آفرین آفرین بر تو اى فرزند ابوطالب! پروردگارت به تو بر فرشتگان مباهات مى کند. این سخن را گفت و سپس از نظر حاضران پنهان شد.(2
احدی را نمی توان با او مقایسه کرد!
بر اساس روایات فراوانی که در منابع معتبر حدیثی موجود است میزان علم و دانش و نیز سایر صفات حسنه و فضائل برجسته ی امیر المۆمنین (علیه السلام) به اندازه ای وسیع و گسترده است که در این زمینه گوی سبقت را از همگان ربوده، و احدی را نمی توان با آن حضرت مقایسه نمود، و جالب است که بدانید این امر به قدری واضح و روشن است که حتّی بزرگان و اندیشمندان اهل سنت نیز به آن معترف بوده و با ذکر احادیث مختلف و گوناگون به صحّت و درستی آن اذعان نموده اند، که ما در اینجا به عنوان نمونه به ذکر چند مورد از آن احادیث می پردازیم.
میرسیّد علی همدانی در کتاب «مودّت القربی» از احمد بن الکرزی بغدادی نقل می کند که گفت: از عبدالله بن حنبل شنیدم که می گفت از پدرم احمد بن حنبل در مورد مقام و فضیلت صحابه سوأل کردم که او در جواب نام «ابوبکر و عمر و عثمان» را آورد و سپس ساکت شد و چیزی نگفت.
من از او پرسیدم پدر جان، مقام و رتبه علی بن ابیطالب (علیه السلام) کجاست ؟![یعنی چرا نام او را نبردی؟!]
پدرم در جواب گفت: علی بن ابیطالب از اهل بیت است و نمی توان این اشخاص را (ابوبکر و عمر وعثمان ) با او مقایسه نمود.3
در همان کتاب روایت دیگری نقل می کند به این مضمون که روزی عبدالله بن عمربن الخطاب به همراه عدّه ای دیگر از اصحاب پیامبر را نا م برده و آنها را می شمردند اما نام علی (علیه السلام) را نبردند!
مردی (به عنوان اعتراض) گفت: ای ابا عبدالرحمن! [کنیه عبدالله بن عمر بود] چرا نام علی (علیه السلام) را از میان انداختی ؟!
عبدالله در جواب گفت:علی (علیه السلام) از اهل بیت است که احدی را نمی توان با او مقایسه کرد. او با پیامبر و در درجه ی آن حضرت می باشد4.
فضائل علی «علیه السلام» قابل شمارش نیست!
در منابع معتبر اهل سنت از عمر بن الخطاب و عبدالله بن عباس نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام خطاب به علی (علیه السلام) فرمود: «لو انّ البحر مداد و الغیاض اقلام و الإنس کتّاب و الجنّ حسّاب ما احصوا فضائلک یا ابا الحسن »: اگر دریا مرکب شود و درختان روى زمین قلم، و تمام بشر نویسنده و تمام جنّ حسابگر باشند، هرگز نمى توانند فضائل تو را اى على بشمارند).5
باتوجه به آنچه بیان شد می توان گفت: مولای متقیان مردی است حقیقتاً الهی، که توانسته تمام خوبی ها را به نحو اَحسن در وجود نورانی خویش جمع کند، و از این طریق به انسانی تبدیل شود که پس از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) در چرخه نظام هستی نمونه ونظیری برای او نمی توان یافت.
قبل از اینکه فتنه و فساد شما را لگد مال کند از من بپرسید!
در ادامه علی (علیه السلام) بار دیگر مردم را به پرسش از خویشتن دعوت نموده و می فرماید: «قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأ فِی خِطَامِهَا وَ تَذْهَب بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا»: بپرسید قبل از آن که فتنه ها چونان شترى بى صاحب حرکت کند، و مهار خود را پایمال نماید، و مردم را بکوبد و بیازارد، و عقل ها را سرگردان کند.
این سخن گهربار از مولای متقیان حکایت از آن دارد که این علم و دانش امام معصوم است که می تواند سیل ویرانگر فساد و تباهی را فرو نشانده، و مردم را از خطرات آن در امان بدارد.
مردى از میان جمعیت برخاست و گفت: اى پسر ابوطالب اکنون که چنین ادّعایى کردى بگو ببینم در این ساعت جبرئیل کجاست؟! امام (علیه السلام) مقدار کمى سکوت کرد و در فکر فرو رفت سپس سر برداشت و فرمود: من همه آسمانهاى هفتگانه را جستجو کردم و جبرئیل را نیافتم و تصور مى کنم تو جبرئیل باشى. سۆال کننده گفت: آفرین آفرین بر تو اى فرزند ابوطالب! پروردگارت به تو بر فرشتگان مباهات مى کند. این سخن را گفت و سپس از نظر حاضران پنهان شد
با مطالعه ی دقیق تاریخ، و بررسی شرایط و موقعیّت زمان های مختلف به این نتیجه می رسیم که اگر وجود پر خیر و برکت ائمه اطهار (علیهم السلام) در میان امّت مسلمان نبود، بی تردید فجایع بسیار دلخراش و ناگواری گریبانگیر جا معه می شد، احکام اسلام پایمال شده و بسیاری از دستورات حضرت حق زیر پا گذاشته می شد، و خلاصه از اسلام چیزی جز نام آن باقی نمی ماند.
اکنون هم که عصر غیبت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، علما و اندیشمندان علوم دینی می کوشند که از آموزه های گهربار معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) بهره جسته، و از این طریق خود و جامعه ی بشری را از معارف ناب و سعادت آفرین آن عزیزان سیراب نمایند، تا در نتیجه در اثر عمل به چنین معارف ارزشمند و سودمند ی بتوانند به سعادت و خوشبختی ابدی دست یابند.
حضور به موقع و تأثیر گذار معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) بود که از بروز چنین مشکلاتی جلوگیری کرده، و بقا و ماندگاری اسلام حقیقی را تضمین می نمود، که ما در ادامه به عنوان نمونه به ماجرایی که در معتبر ترین کتاب های اهل سنت ذکر شده است اشاره می کنیم.
سنگسار کردن زن دیوانه
در منابع معتبر اهل سنت نقل شده است: «روزی زن دیوانه ای را نزد خلیفه ی دوم عمر آوردند که عمل فجور انجام داده بود .بعد از اینکه این زن اقرار و اعتراف کرد، عمر دستور داد که سنگسارش کنند. [حضرت علی علیه السلام که در آنجا حضور داشت ] به عمر فرمود:چه کار می کنی ؟! من از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: قلم تکلیف از سه کس برداشته شده است: 1-شخصی که خوابیده تا اینکه بیدار شود. 2-از دیوانه تا عاقل شود. 3-از بچه تا اینکه محتلم شود (کنایه از بلوغ است).
عمر وقتی سخن آن حضرت را شنید گفت: آن زن را رها کنید».6
نکته ی بسیار جالبی که در قسمت پایانی این نوشتار می توان به آن پرداخت آن است که اشتباه خلیفه دوم اهل سنت در همین یک مورد ی که ذکر شد خلاصه نمی شود، بلکه او نیز همچون خلیفه ی اوّل و سوّم، آنها بارها در رفتار و عملکرد خود دچار تصمیمات اشتباه و نادرست می شد، که گاه پس از برملا شدن حقیقت تسلیم حق شده و خطا و اشتباه خود را می پذیرفت، که از این طریق می توان به خوبی به عدم شایستگی او برای تصدّی مقام با عظمت امامت و رهبری امّت مسلمان پی برد. ما در اینجا به منظور آشنایی بیشتر شما خوانندگان عزیز به یکی از آن موارد اشاره می کنیم :
گنجی شافعی در کفایة الطالب نقل می کند که: روزی عمر با حذیفه ملاقات کرد و به او گفت:«کیف أصبحت» چگونه صبح کردی ؟!حذیفه در جواب گفت: صبح کردم در حالی که به خدا قسم از حق بیزارم و فتنه را دوست دا رم و شهادت می دهم به چیزی که ندیده ام و غیر مخلوق را محافظت می کنم و نماز می خوانم بدون وضو و در زمین چیزی دارم که خدا آن را در آسمان ندارد!
عمر پس از شنیدن این سخنان عجیب و غریب از حذیفه خشمگین شد و می خواست که او را مجازات کند که ناگهان علی بن ابیطالب (علیه السلام) از راه رسید و آثار خشم و غضب را در چهره ی او مشاهده کرد. از ماجرا سۆال کرد و عمرجریان را برای او توضیح داد. علی (علیه السلام) فرمود: حذیفه همه را درست گفته است چون اینکه گفت از حق بیزارم منظورش از حق مرگ است و او از مرگ بیزار است و اینکه گفت فتنه را دوست دارم منظورش از فتنه مال و اولاد است و اینکه گفت گواهی به چیزی که او را ندیده ام می دهم مرادش گواهی به وحدانیت خدایی است که او را ندیده و نیز به بهشتی و قیامتی که ندیده است و اینکه گفت غیر مخلوق را حفظ می کنم منظورش قرآن است و اما اینکه گفت صلاة بدون وضو می خوانم مرادش صلوات بر محمد و آل محمد است که بدون وضو بر آنها صلوات می فرستد و اما اینکه گفت من چیزی را در زمین دارم که خدا ندارد منظورش همسر و اولاد است .
هنگامی که عمر بن الخطاب این کلمات را از علی (علیه السلام) شنید خوشحال شد و گفت:«کاد یهلک ابن الخطاب لولا علی بن اابیطالب» یعنی نزدیک بود که پسر خطاب هلاک شود اگر علی بن ابیطالب نبود.7
لازم به ذکر است که خوانندگان محترم برای کسب اطلاعات بیشتر می توانند به کتاب ها ی معتبر اهل سنت از قبیل: الاصابه نوشته ابن حجر عسقلانی ج2 ص 509 و نیر تهذیب او ص 337 مسند احمد بن حنبل ، کشف البیان ثعلبی، تاریخ الخلفاء سیوطی و... مراجعه نمایند.
حال با توجه به آنچه بیان شد آیا رواست که ما پس از رحلت رسول گرامی اسلام علی بن ابیطالب (علیه السلام)- را که شخصیتی است بی نظیر و از همه لحاظ کامل و بی نقص- مورد بی مهری خویش قرار داده و جایگاه و مرتبه اش را به رتبه ی چهارم خلافت تنزل دهیم و در عوض پیش از ایشان به خلافت کسانیکه بارها در عملکرد و رفتارشان دچار لغزش و خطا شده اند معتقد باشیم؟!
آیا در روز قیامت به خاطر چنین اعتقاد نادرستی می توان عذر قابل قبولی به پیشگاه خالق متعال ارائه نمود؟!
بنابراین خوب است که برادران اهل سنت در این باره کمی باندیشند و با درایت و هوشیاری تمام پیرامون این موضوع به قضاوت بنشینند.
پی نوشت :
1- نهج البلاغة ،ص 372 ، ترجمه دشتى
2- احقاق الحق، جلد 7، صفحه 621
3- مودة القربی، نوشته میر سید علی همدانی ،مودت هفتم
4- همان
5- بحار الأنوار ، ج 40، ص76
6- صحیح بخاری، باب لا یرجم المجنون والمجنونه؛ ابو داود در سنن جلد دوم ص227
7- کفایة الطالب،گنجی شافعی،باب